اَسْوَد‌بن‌عَبْد يَغوث

پدیدآورسیدمجتبی موسوی احمدآبادی

نشریهدائرة المعارف قرآن

شماره نشریهجلد 3

تاریخ انتشار1388/01/31

منبع مقاله

share 2964 بازدید

اَسْوَد‌بن‌عَبْد يَغوث: اسود‌بن‌عبد يغوث‌بن عبد‌بن‌الحارث[26] ابنوهب، از تيره بنى‌زهره[27]

وى از بزرگان قريش در جاهليت بود و با توجه به اينكه عقبة‌بن‌ابى‌معيط[28] و اسودبن‌المطلب، نديمان وى بوده‌اند[29] و مقداد را به فرزندى گرفته بود[30] مى‌توان پى برد كه هنگام بعثت پيامبر(صلى الله عليه وآله)بزرگسال بوده است.[31] او يكى از 4 يا 5 نفرى است كه همواره پيامبر(صلى الله عليه وآله) را استهزا* مى‌كرد.[32] به گفته بلاذرى، با ديدن مسلمانان به يارانش مى‌گفت: پادشاهان زمين كه وارثان مُلك كسرا و قيصرند آمدند و از پيامبر به تمسخر مى‌پرسيد: آيا امروز از آسمان با تو سخنى گفته نشده؟[33] وى همچنين كودكان و غلامان را به آزار پيامبر(صلى الله عليه وآله) و دشنام دادن به او وا‌مى‌داشت. بر پايه گزارشى، روزى او و ديگر همدستانش شترى را كشته بودند و چون پيامبر را در حال نماز ديدند، شكمبه آن را بيرون آورده، به غلامى‌دادند تا بر دوش پيامبر بنهد و او درحالى‌كه پيامبر در سجده بود محتويات شكمبه را بر شانه حضرت خالى كرد.[34]
در چگونگى مرگ وى آراى گوناگونى است كه همگى حاكى از هلاكت او با عذاب الهى است. بنا به نقلى، به اشاره جبرئيل، به خوره و استسقاء مبتلا شد و مرد.[35]

اسود در شأن نزول :

1. «و لاَتُطِع كُلَّ حَلاّف مَهين * هَمَّاز مَشَّاء بِنَمِيم‌* مَنّاع لِلخَيرِ مُعتَد اَثِيم= و هر بسيار سوگند خورنده خوار و بى‌ارزش را فرمان مبر; عيبجويى كه براى سخن‌چينى آمد و شد مى‌كند; بازدارنده نيكى، از حد درگذرنده، گنه پيشه.» (قلم/68،‌10‌ـ‌12) مجاهد، مقصود از «حَلاّف مَهين» را اسود دانسته است.[36] برخى نيز «مَنّاع لِلخَيرِ» را اشاره به او دانسته‌اند.[37]
2. گفته‌اند: گروهى از جمله اسودبن‌عبديغوث نزد پيامبر(صلى الله عليه وآله)آمدند و از روى تمسخر گفتند: كاش با تو فرشته‌اى بود كه ديده مى‌شد و درباره تو با مردم سخن مى‌گفت كه آيه 8 انعام/6 در پاسخ آنان نازل شد[38]:«و‌قَالُوا لَولاَ اُنزِلَ عَلَيهِ مَلَكٌ ولَو اَنزَلنَا مَلَكًا‌لَقُضِىَ الاَمرُ ثُمَّ لاَيُنظَرُون= گفتند: چرا فرشته‌اى بر او فرو فرستاده نشد؟ و اگر فرشته‌اى مى‌فرستاديم، همانا كار تمام مى‌شد [‌=‌هلاك مى‌شدند] و ديگر مهلت نمى‌يافتند».
3. همچنين آيه 95 حجر/15 درباره اسود‌بن‌عبديغوث و ديگر سران قريش نازل شده كه همواره پيامبر(صلى الله عليه وآله) را مسخره مى‌كردند[39]: «اِنّا كَفَينـكَ المُستَهزِءين= ما <[شرّ] استهزاكنندگان را از تو باز داشتيم.
4. گروهى از اشراف قريش نزد ابوطالب رفته، از او خواستند تا محمد(صلى الله عليه وآله) را از بدگويى بتان باز‌دارد. وى پيامبر را طلبيد و خواسته‌هاى آنان را بيان كرد. حضرت گفت: مى‌خواهم «لا اله إلاّ اللّه» بگويند. گفتند: يا محمد! چيزى ديگر بخواه. حضرت فرمود: حتى اگر خورشيد را در دستم قرار دهيد، خواسته ديگرى ندارم. مشركان كه اسود نيز با آنان بود، پس از شنيدن اين سخن با ناراحتى مجلس را ترك كردند و آيه 6 ص‌/38 نازل گرديد[40]: «وانطَلَقَ المَلأُ مِنهُم اَنِ امشُوا واصبِرُوا عَلى ءَالِهَتِكُم اِنّ هَـذا لَشىءٌ يُرَادُ= و‌مهترانشان [= سران قريش ]به راه افتادند [و به يكديگر گفتند] كه برويد و برخدايان خويش شكيبا باشيد. اين چيزى است كه خواسته‌اند [شما را گمراه‌كنند]».
5. از ابن‌عباس نقل است كه آيه 64 زمر/39 در شأن گروهى كه اسود‌بن‌عبد يغوث نيز از آنان بوده، نازل شده است[41]: «قُل اَفغَير اللّهِ تَأمُرُونِّى اَعبدُ اَيُّها الجَـهِلُون= بگو: اى نادانان! آيا مرا مى‌فرماييد كه جز خداى را بپرستم».
6. بلنسى از ابن‌فطيس روايت كرده كه اخنس‌بن‌شريق از اسود پرسيد: آيا خداوند سخنان ما را در خلوتها مى‌شنود؟ او گفت: آنچه بر زبان جارى كنيم، مى‌شنود; امّا آنچه در ضمير ماست نمى‌شنود كه آيه 80 زخرف/43 در اين باره نازل‌شد[42]: «اَم‌يَحسَبونَ اَنّا لا نَسمَعُ سِرَّهُم ونَجوهُم بَلى ورُسُلُنا لَدَيهِم يَكتُبون= يا مگر مى‌پندارند كه ما انديشه نهانى و رازگويى آنان با يكديگر را نمى‌شنويم؟ چرا [مى‌شنويم] و فرستادگان ما [=‌فرشتگان نويسنده اعمال ]نزد آنها مى‌نويسند».
7. بنا به روايت ضحّاك از ابن‌عباس، گروهى از قريش از جمله اسود نزد پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمده، از او خواستند تا ماه را دو نيمه كند. نيمى از آن را بر كوه ابوقبيس و نيمى ديگر را بر قعيقعان قرار دهد، تا ايمان آورند كه آيات 1‌ـ‌2 قمر/54 در شأن آنان نازل شد[43]: «اقتَربَتِ السَّاعةُ و انشَقَّ القَمَرُ * و اِن يَرَوا ءَايَةً يُعرِضُوا و يَقُولُوا سِحرٌ مُستَمِرٌّ= رستاخيز نزديك شد و ماه بشكافت و اگر نشانه‌اى [= معجزه‌اى] ببينند، روى بگردانند و گويند: اين جادويى نيرومند است».
8. بنا به روايتى از ابن‌عباس، مقصود از مجرمان در آيه 29 مطفّفين/83: «اِنّ الَّذِينَ اَجَرمُوا كَانُوا مِنَ الَّذِينَ ءَامَنُوا يَضحَكون»، گروهى از سران مشرك از جمله اسود هستند كه از روى استهزا به مؤمنان مى‌خنديدند.[44]
9. از ابن‌عباس نقل است كه منظور از انسان در آيه 2 عصر/103: «اِنّ الاِنسـنَ لَفِى خُسر»، گروهى از مشركان از جمله اسود است، هرچند مقصود از انسان جنس آن است و همه مردم را در‌بر مى‌گيرد.[45]
10. به گفته طبرسى گروهى از بزرگان قريش از جمله اسود نزد پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمده، به او گفتند: يك‌سال تو خدايان ما را بپرست. ما نيز يك سال خداى تو را مى‌پرستيم. در پى اين گفتوگو، سوره كافرون در شأن اين گروه نازل شد[46]: «قُل يـاَيُّهَا الكـفِرون * لا اَعبُدُ ما تَعبُدون * ولا اَنتُم عـبِدونَ ما اَعبُد * ولا اَنا عابِدٌ ما عَبَدتُم * ولا اَنتُم عـبِدونَ ما اَعبُد * لَكُم دينُكُم ولِىَ دين».

منابع

انساب الاشراف; البداية و النهايه; تاريخ اليعقوبى; تفسير القمى; التفسير الكبير; تفسير مبهمات القرآن; جامع‌البيان عن تأويل آى القرآن; الجامع لاحكام القرآن، قرطبى; جمهرة انساب العرب; الدرالمنثور فى التفسير بالمأثور; السيرة النبويه، ابن‌هشام; الطبقات الكبرى; مجمع‌البيان فى تفسير القرآن; المحبر; معالم التنزيل فى التفسير و التأويل، بغوى; المعجم الكبير; المغازى; المنمق.
سيدمجتبى موسوى احمدآبادى



[26]. المغازى، ج‌1، ص‌155.
[27]. السيرة النبويه، ج‌1، ص‌282; جامع‌البيان، مج‌8، ج‌14، ص‌94.
[28]. المنمق، ص‌365.
[29]. المحبر، ص‌174.
[30]. المغازى، ج‌1، ص‌155; الطبقات، ج‌3، ص‌31.
[31]. السيرة‌النبويه، ج‌2، ص‌408.
[32]. المنمق، ص‌387; المعجم الكبير، ج‌25، ص‌262; جمهرة‌انساب‌العرب، ص‌129.
[33]. انساب‌الاشراف، ج‌1، ص‌149.
[34]. تاريخ يعقوبى، ج‌2، ص‌24.
[35]. جامع‌البيان، مج8، ج14، ص94ـ95; انساب‌الاشراف، ج‌1، ص‌149; تفسير قمى، ج‌1، ص‌409.
[36]. مجمع‌البيان، ج‌10، ص‌501.
[37]. التفسير الكبير، ج‌10، ص‌604; تفسير مبهمات‌القرآن، ج‌2، ص‌639.
[38]. السيرة‌النبويه، ج‌1، ص‌395.
[39]. تفسير قمى، ج‌1، ص‌408; جامع‌البيان، مج‌8، ج‌14، ص‌94; مجمع‌البيان، ج‌5، ص‌533.
[40]. جامع‌البيان، مج‌12، ج‌23، ص‌152; مجمع‌البيان، ج‌8، ص‌725.
[41]. مجمع‌البيان، ج‌10، ص‌840.
[42]. مبهمات القرآن، ج‌2، ص‌473.
[43]. البداية و النهايه، ج‌3، ص‌96; الدرالمنثور، ج‌7، ص‌671.
[44]. تفسير قرطبى، ج‌19، ص‌175.
[45]. تفسير قرطبى، ج‌20 ص‌123.
[46]. مجمع‌البيان، ج‌10، ص‌840; تفسير بغوى، ج‌4، ص‌505.

مقالات مشابه

بررسي تحليل علامه طباطبايي از بازخواست هارون(ع) توسط موسي(ع)

نام نشریهاندیشه نوین دینی

نام نویسندهعبدالکریم بهجت‌پور, حمید نادری قهفرخی

جبرئيل

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهاحمد جمالی

ثعلبة بن وديعه انصارى

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهسیداحمد سادات

جباربن صخر انصارى

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهمنصور داداش‌نژاد

ثابت بن قيس بن شماس

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهعلی محمدی یدک

جلاس بن سويد انصارى

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهبخش تاریخ و اعلام, رسول قلیچ

جعفر بن ابى طالب

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهحمید حاج امینی, ستار عودی

ثعلبة بن غنمه انصارى

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهمحمدحسن درایتی

جالوت

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهمحمد نظری